زهرازهرا، تا این لحظه: 21 سال و 10 ماه و 3 روز سن داره
Date of creation of my blogDate of creation of my blog، تا این لحظه: 8 سال و 4 ماه و 3 روز سن داره
My membership dateMy membership date، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 12 روز سن داره

🌹خاطرات یک بانوی روشندل🌹

قلبم را به ❤خدا❤ میسپارم، که او به شدت کافیست

آخرین پست فروردین 1399

سلام دوستای خوبم. مرورگر شما از Player ساپورت نمی کند   امیدوارم اوضاع به کامتون باشه. این روزا همش به خودم میگم غر غر موقوف. خب اولین ماه سال 99 هم تموم شد. اما نه کاملا به خوبی و خوشی. امیدوارم ماه های بعدی بهتر باشه. این روزا زیاد آنلاین نمیشم چون د رس دارم. ولی اگه نگم این تعطیلات بهم نساخته دروغ محضه. حسااابی از خجالت شکم گرامی در میام. این عکس خوشمزه هم به قول نازی جووونم، عزززیز دلم، یه کیک دلبر و گوگول هستش که مامان اینام فقط برای دختر یکی یدونشون زهرا لوسه درست کردن. خخخ. یعنی این چند روزه همین کیکه نجاتم داده ها. آخه میدونین، من از صبحونه خوشم نمیاد و زوری میخورم. ولی این دو ...
31 فروردين 1399

تولد هیلدا کوچولو دختر عمه ام

سلام دوستان چطورین؟ امروز تولد 2 سالگی دختر عمه ناز نازی منه. سال 97 چنین روزی، هیلدا جونم دنیا اومد، میون بچه ها اومد، همگی بگین مبارک، تولدش مبارک. کیکشو بابام به سلیقه خودش درست کرده. خود هیلدا هم یه بچه نازیه که، ماشاءالله. بذارین یه خورده از ملوسک بازیاش براتون بگم. هر وقت منو می بینه با اون صدای بچگونش زهرا زهرا میگه و میاد میشینه بغلم. یعنی اونقدر با محبته بچه، که هنوز ما چیزی نگفته خودش میاد طرفمون. یعنی کلا اینجوریه. بغل همه میره ها. خجالت مجالت بیلمیر (نمیدونه) بچم. فکر کنم در آینده هم یک موجود اجتماعی و با اعتماد به نفس بشه. عزیز کرده همه خونواده هست. همین دیگه. خواستم بیام بگم که... تولدت ...
28 فروردين 1399

بفرمایید جوک

از وقتی تلویزیون زیرنویس کرده چشمای خودتون رو با دست نمالید شدیدا چشمام میخاره    اصن دوس دارم ۴ تا دست دیگه هم قرض بگیرم چشمامو بمالونم   --- امروز دو نفر که ماسک داشتن تو خیابون آشنا دراومدن؛ ماسکاشونو دراوردن، روبوسی کردن ، دوباره ماسک زدن    --- بلایا و مصیبت‌ها عین برنامه هفتگی دبستان شده . این هفته کرونا کرونا زلزله داریم هفته بعد کرونا کرونا سیل --- الان استان های ایران همه دارن باهم میخونن بغلی بگیر چی رو بگیرم؟ کرونا رو چیکارش ک...
23 فروردين 1399

ولادت حضرت مهدی (عج) نیمه شعبان مبارک

به طاها به یاسین به معراج احمد به قدر و به کوثر به رضوان و طوبی به وحی الهی به قران جاری به تورات موسی و انجیل عیسی بسی پادشاهی کنم در گدایی چو باشم گدای گدایان زهرا چه شب ها که زهرا دعا کرده تا ما همه شیعه گردیم و بی تاب مولا غلامی این خانواده دلیل و مراد خدا بوده از خلقت ما مسیرت مشخص, امیرت مشخص, مکن دل دل ای دل بزن دل به دریا که دنیا که دنیا که دنیا به خسران عقبی نیرزد به دوری ز اولاد زهرا نیرزد و این زندگانیه فانی جوانی خوشی های امروز و اینجا به افسوس بسیار فردا نیرزد اگر عاشقانه ه...
21 فروردين 1399

تولد غزال جونم و رهای عزیزم

مرورگر شما از Player ساپورت نمی کند   غزال جون، دوست مهربونم، شما مثل خواهر خودمی. هیچوقت یادم نمیره درد و دلامون و راهنمایی های خوب شما رو. امروز روز تولد شماست. صمیمانه بهتون تبریک میگم و ازخدای بزرگ سلامتی و خوشبختیتون رو خواستارم. تولدتون مبارک. غزال جون معلم ورزش منه. 10 فروردین هم تولد دوستم رها بود. به اونم تبریک میگم. دیروز هم تولد نازی جون دوست نینی وبلاگی خودمون بود. نازی عزیزم تولد تو هم مبارک. ...
19 فروردين 1399

عيدي و جلسه سِرّي

آقام حقوقش را گرفته بود و ريخته بود جلوش و زل زده بود به بسته هاي پول . مامان هم نشسته بود و پولها را تماشا مي كرد  بالاخره مامان سكوت را شكست و گفت : اين پول به كجا ميرسه ؟ لباس عيد بخريم يا ميوه و شيريني ؟ يا عيدي بديم به بچه ها ؟ بابا گفت : اصلا اين عيدي گرفتن و عيدي دادن هم شده دردسرها مامان گفت : نمي دونم كي اين رسم رو گذاشت ؟ كاشكي ور مي افتاد دل من و خواهرم ريخت . من گفتم : عيدي دادن كه بد نيست به هر كس عيدي بدهي اونم به ما عيدي مي ده ، چه فرقي مي كنه ؟ آقام گفت : اختيار دارين ! اولا كه بايد تعداد بچه ها مساوي باشه كه نيست ...
17 فروردين 1399

تولد مامان بزرگم و تعریف اتفاقات این چند وقت

سلام بچه ها. مرورگر شما از Player ساپورت نمی کند   خوبین؟ هر سال سیزده به در می رفتیم خونه مامان بزرگم و براش کیک درست می کردیم و تولدشو می گرفتیم. اما امسال سیزده به در در خانه شده. باور کردنی نیست. همیشه وقتی قدر یه چیزی رو می دونیم که ازمون گرفته باشنش. می خوام تولد مامان بزرگمو که امروزه بهش تبریک بگم. مامانی انشاالله عمر با عزت داشته باشی و سایه ات بالا سر ما باشه. راستشو بخواین دست و دلم نمیره به نوشتن. یعنی اتفاق خاصی هم نیفتاده که بخوام بیام برای ثبت کردنش. کلا این روزای من شده تو خونه موندن، تا سر ظهر خوابیدن، پرخوری و تا نصف شب بیدار بودن، مثل همه. یعنی هی به بهونه اینکه داریخیرام...
13 فروردين 1399

اولین خاطره در سال 1399

سلام دوستان خوبین؟ منم خدا رو شکر خوبم. یه نفسی میاد و میره. راستش حوصله چندانی برای نوشتن نداشتم و می خواستم تا سیزدهم، چهاردهم پست نذارم. ولی خب. دیشب یه خاطره باحال از بچگیم یادم اومد که فکر کردم نوشتنش خالی از لطف نباشه. یعنی امیدوارم تو این اوضاع مسخره این خاطره ام یه کم باعث شادی بشه. پس روز سیزدهم یا چهاردهم در مورد این روزامون صحبت می کنم. و حالا بریم سر وقت خاطره ام. خب همونطور که قبلاً هم براتون گفته بودم، من وقتی بچه بودم خیلی کنجکاو و شلوغ بودم. مثلاً اگه یادتون باشه قوطی کِرِم رو از سوراخ باند کرده بودم تو ضبط و می خواستم ببینم چی میشه. حالا یه بارم وقتی پنج شش سالم بوده، یه روز نشسته بودیم با مامانم اینا می...
9 فروردين 1399

تولد بابا بزرگم و عید مبعث مبارک

پدر بزرگ عزیزم امروز روز میلاد توست. تولدت مبارک. امیدوارم سالیان سال سایه ات بالای سر بچه ها و نوه هایت باشد، سالم و سرحال باشی و عمر با عزت داشته باشی. عید مبعث رو هم به دوستای گلم تبریک میگم. البته دقیق نمی دونم کی هست. اگه امروزه که هیچی. ولی اگه فرداست پیشاپیش تبریک میگم. راستی بچه ها همونطور که می بینین، من تصمیم گرفتم از این به بعد روی هر پست جدیدی که میذارم یه آهنگم بذارم. به نظرم تغییر خوبیه. نظر شما چیه؟ مرورگر شما از Player ساپورت نمی کند ...
1 فروردين 1399